در خمار می دوشینم از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 7

منوچهری دامغانی

آثار منوچهری دامغانی

منوچهری دامغانی

در خمار می دوشینم ای نیک حبیب

1 در خمار می دوشینم ای نیک حبیب آب انگور دو سالینه‌م فرموده طبیب

2 آب انگور فرازآور یا خون مویز که مویز ای عجبی هست به انگور قریب

3 شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود، خشک زبیب

4 این زبیب ای عجبی مردهٔ انگور بود چون ورا تر کنی زنده شود اینت غریب

5 می بباید که کند مستی و بیدار کند چه مویزی و چه انگوری، ای نیک حبیب

6 ما بسازیم یکی مجلس، امروزین روز چون برون آید از مسجد آدینه خطیب

7 بنشینیم همه عاشق و معشوق به هم نه ملامتگر ما را و نه نظاره رقیب

8 می دیرینه گساریم به فرعونی جام از کف سیم بناگوشی با کف خضیب

9 جرعه برخاک همی‌ریزیم از جام شراب جرعه بر خاک همی‌ریزد آزاده ادیب

10 ناجوانمردی بسیار بود، چون نبود خاک را از قدح مرد جوانمرد نصیب

عکس نوشته
کامنت
comment