- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در خمار می دوشینم ای نیک حبیب آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب
2 آب انگور فرازآور یا خون مویز که مویز ای عجبی هست به انگور قریب
3 شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود، خشک زبیب
4 این زبیب ای عجبی مردهٔ انگور بود چون ورا تر کنی زنده شود اینت غریب
5 می بباید که کند مستی و بیدار کند چه مویزی و چه انگوری، ای نیک حبیب
6 ما بسازیم یکی مجلس، امروزین روز چون برون آید از مسجد آدینه خطیب
7 بنشینیم همه عاشق و معشوق به هم نه ملامتگر ما را و نه نظاره رقیب
8 می دیرینه گساریم به فرعونی جام از کف سیم بناگوشی با کف خضیب
9 جرعه برخاک همیریزیم از جام شراب جرعه بر خاک همیریزد آزاده ادیب
10 ناجوانمردی بسیار بود، چون نبود خاک را از قدح مرد جوانمرد نصیب