1 پیش تو عرضه می کنم حال تباه خویش را تا تو نصیحتی کنی چشم سیاه خویش را
2 سرزنشم مکن که تو، شیفته تر ز من شوی بینی اگر به ناگهان چشم سیاه خویش را
1 چه فتنه ای ست که ناگاه در جهان افتاد چه آتشی ست که اندر نهاد جان افتاد
2 دل از میان غمت بر کنار بود ولیک به آرزوی کنار تو در میان افتاد
1 گل همچو رویت زیبا نباشد نرگس چو چشمت رعنا نباشد
2 دردی چو دردم مشکل نیابی حالی چو حالم رسوا نباشد
1 با لبت اتّفاق خواهم کرد نمکی بی نفاق خواهم خورد
2 هر شب از سوز سینه همچون شمع من و سیلاب اشک و چهره زرد