-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دور بر خرامش قدت ثنا کنم نزدیک چون رسی دل و جانرا فدا کنم
2 دارم بزیر پرده ناموس مستیی تا آنزمان که پرده بر افتد چها کنم
3 صد راه عقل بسته شود اهل هوش را گر یک ورق ز دفتر عشق تو وا کنم
4 عالم بسوزد از نفس آتشین من حرفی ز سوز سینه خود گر ادا کنم
5 تا ریشهٔ ز جان بودم در زمین تن حاشا ز دست دامن مستی رها کنم
6 گویند ترک عشق و ره عقل پیش گیر دیوانهام مگر که چنین کارها کنم
7 هر ذره در را بدوائی خریدهایم من آن نیم که درد بدرمان دوا کنم
8 بر آستان دوست نهادم سر نیاز شاید بروی خویش در فیض وا کنم
9 بر خاک مسکنت فتم و ناله سر کنم باشد که در دلش ز ره عجز جا کنم
10 از بهر یکنظر که بسوی من افکند جا دارد ار هزار سحرگه دعا کنم
11 در بحر آتشین بود ار گوهی مراد تا نایدم بکف بدل و جان شنا کنم
12 فیضم گرفته است جهانرا فروغ من در یوزهٔ علوم ز دفتر چرا کنم