هم جفای دوستان هم جور دشمن می‌کشم از کلیم غزل 452

کلیم

کلیم

کلیم

هم جفای دوستان هم جور دشمن می‌کشم

1 هم جفای دوستان هم جور دشمن می‌کشم هرکه از هر جا برآرد تیغ گردن می‌کشم

2 پهلوی چرب غنا ارزانی دون‌همتان من ز خاک آستان فقر روغن می‌کشم

3 چند باشم شعله هر گلخنی دیگر چو داغ بر در دل می‌نشینم پا به دامن می‌کشم

4 بس که از ذوق خموشی دم زدن دشوار شد هر نفس کز دل کشم پیکانی از تن می‌کشم

5 شرم بادم دارم ار سرمایه از دشمن دریغ برق را دامن همی‌گیرم به خرمن می‌کشم

6 در نظر شاخ گلی دارم که در هر سرزمین رنگ می‌ریزم زاشک و طرح گلشن می‌کشم

7 خار را از پا برون می‌آورم دائم به خار تا نپنداری درین ره بار سوزن می‌کشم

8 وای اگر می‌ماند با ما آنچه شیطان برده است بار خود می‌بینم و منت ز رهزن می‌کشم

9 بس که با آوارگی خو کرده‌ام دایم کلیم می‌خلد خارم به پا گر پا به دامن می‌کشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر