جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

چشم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1589

غزل 1589 ام از 6329 غزلیات

چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم

1 چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم پیش آن عید ازل جان بهر قربان می برم

2 چون کبوترخانه جان‌ها از او معمور گشت پس چرا این زیره را من سوی کرمان می برم

3 زانک هر چیزی به اصلش شاد و خندان می رود سوی اصل خویش جان را شاد و خندان می برم

4 زیر دندان تا نیاید قند شیرین کی بود جان همچون قند را من زیر دندان می برم

5 تا که زر در کان بود او را نباشد رونقی سوی زرگر اندک اندک زودش از کان می برم

6 دود آتش کفر باشد نور او ایمان بود شمع جان را من ورای کفر و ایمان می برم

7 سوی هر ابری که او منکر شود خورشید را آفتابی زیر دامن بهر برهان می برم

8 شمس تبریز ارمغانم گوهر بحر دل است من ز شرم جان پاکت همچو عمان می برم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم

شاعر شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم چه کسی است ؟

شاعر شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم چیست ؟

قالب شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم غزل است

مضمون اصلی شعر چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر