-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم پیش آن عید ازل جان بهر قربان می برم
2 چون کبوترخانه جانها از او معمور گشت پس چرا این زیره را من سوی کرمان می برم
3 زانک هر چیزی به اصلش شاد و خندان می رود سوی اصل خویش جان را شاد و خندان می برم
4 زیر دندان تا نیاید قند شیرین کی بود جان همچون قند را من زیر دندان می برم
5 تا که زر در کان بود او را نباشد رونقی سوی زرگر اندک اندک زودش از کان می برم
6 دود آتش کفر باشد نور او ایمان بود شمع جان را من ورای کفر و ایمان می برم
7 سوی هر ابری که او منکر شود خورشید را آفتابی زیر دامن بهر برهان می برم
8 شمس تبریز ارمغانم گوهر بحر دل است من ز شرم جان پاکت همچو عمان می برم