- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز دست دل گهی در آتش و گه در چمن باشم مرا نگذاشت تا یکدم به حال خویشتن باشم
2 عنان دل به دست شوق و دل در راحت آباد است شب هجر تو هم در غربت و هم در وطن باشم
3 ز استغنا به قتلم کرده ای تقصیر می ترسم که چون وا بینی اول کشته تیغ تو من باشم
4 اسیر از اضطراب دل مبادا بوی راز آید کناری گیرم از دل پاسبان خویشتن باشم