خواهم چو سایه افتم دنبال از فضولی بغدادی غزل 203

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

خواهم چو سایه افتم دنبال آن سمنبر

1 خواهم چو سایه افتم دنبال آن سمنبر هر جا که او نهد پا من جای پا نهم سر

2 او چون منی ندارد من نیز همچو اویی من عاشق بلاکش او دلبر ستمگر

3 دیدم گل رخت را بر جور دل نهادم پیداست کین شکوفه آخر چه می دهد بر

4 من ابر اشکبارم تو غنچه شکفته خنده تراست لایق گریه مراست در خور

5 در دست تیغ داری در لعل شهد راحت یا کار سازیم کن یا کام من برآور

6 از دل نبود نامی بر صفحه وجودم روزی که روزیم شد از خون دل مقرر

7 بگذشت عمر و ما را هرگز فضولی از دهر کاری نیافت سامان کامی نشد میسر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر