1 جان میدهم بسوغات باد ار پیامت آرد کاین جان بپای جانان قدر اینقدر ندارد
2 در نوبهار عشقت ابریست بی طراوت تا ابر دیدگانم بر نوگلی نیارد
3 هر کاو که عکس ساقی در جام می ببیند سر را زپای مینا چون جام برندارد
4 آن خورده زخمه عشق وان دیده جلوه حسن گر مطربی بنالد یا بلبلی بزارد
5 جز زان لبان نوشنی مرهم کجا پذیرد داغی که لاله روئی در سینه ای گذارد
6 نخل وجود ما را جز غم ثمر نباشد حاشا که نخل حرمان جز این رطب برآرد
7 هر کو که دید چوگان آن زلفکان فتان چون گو سر از ارادت در پای او سپارد
8 دنیا بخاک کن پست بر آخرت فشان دست آشفته مستی عشق بنگر چه نشئه دارد
9 جز بر علی و آلش دیگر نظر حرامست عاشق چو گشت صادق دل بر تو می گمارد