- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن که غایب از نظر گردید درمییابمش هرگه از خود بیخبر گردم خبر مییابمش
2 جلوه سرو و فریب نرگسم دل میبرد سوی بُستان میروم کآنجا اثر مییابمش
3 گوییا شرط وفاداری به سر خواهد رساند بیشتر حاضر به هنگام خطر مییابمش
4 چون توانم غافل از مژگان خونریزش شدن من که دایم بر سر رگ نیشتر مییابمش
5 هیچ نتوانم سر از فرمان او برتافتن کز رگ گردن به خود نزدیکتر مییابمش
6 هیبت شام فراق او نرفتست از دلم روز فیروز که آید از سحر مییابمش
7 در جوانی معتکف گشتم به پیری کوچهگرد آنچه در خلوت ندیدم در گذر مییابمش
8 گوییا طول املهای «نظیری» کم شده اندکی در چشم مردم مختصر مییابمش