باز در سودای او امروز جان خواهم از جلال عضد غزل 104

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

باز در سودای او امروز جان خواهم فشاند

1 باز در سودای او امروز جان خواهم فشاند آستین شوق بر هر دو جهان خواهم فشاند

2 گر بگیرد دست من در پاش سر خواهم فکند ور بخواهد جان من بر وی روان خواهم فشاند

3 مهر رویش را دفین در کان دل خواهم نهاد تخم عشقش در خراب آباد جان خواهم فشاند

4 هست چیزی در خور رویش که آن را نام نیست چشم بد را جان سپندآسا بر آن خواهم فشاند

5 تا برآید نام ما از عاشقی در هر زمین دانه های اشک خود بر هر کران خواهم فشاند

6 ز آتش هجران چو بر یاد آید امّید وصال بس که آب دیده در این خاکدان خواهم فشاند

7 صبحدم همچون جلال از تاب مهر روی او آتش آه از زمین بر آسمان خواهم فشاند

عکس نوشته
کامنت
comment