1 دلخسته به پیش دادرس می آیم آزرده ز گلشن بقفس می آیم
2 چون ساغر می بهر زمان در سفرم پر می روم و تهی به پس می آیم
1 بر دل ز بس غبار کدورت نشسته است بیچاره ناله در ته دیوار مانده است
2 مرغ از قفس پرید و بفانوس شمع سوخت دل همچنان بسینه گرفتار مانده است
1 از من غبار بسکه بدلها نشسته است بر روی عکس من در آئینه بسته است
2 اندیشه ای زتیر و کمان شکسته نیست زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است
1 پیچیده تر ز طره او دود آه ماست برگشته تر از آن مژه بخت سیاه ماست
2 در راه او بخون خود از بسکه تشنه ایم هرکس که چاه می کند او خضر راه ماست