- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به پیشت نام جان گویم زهی رو حدیث گلستان گویم زهی رو
2 تو این جا حاضر و شرمم نباشد که از حسن بتان گویم زهی رو
3 بهار و صد بهار از تو خجل شد من افسانه خزان گویم زهی رو
4 تو شاهنشاه صد جان و جهانی من از جان و جهان گویم زهی رو
5 حدیثت در دهان جان نگنجد حدیثت از زبان گویم زهی رو
6 جهان گم گشت و ماهت آشکارا چنین مه را نهان گویم زهی رو
7 همه عالم ز نورت لعل در لعل به پیش تو ز کان گویم زهی رو
8 ز تو دلها پر از نور یقین است یقین را از گمان گویم زهی رو
9 چو خورشید جمالت بر زمین تافت ز ماه و اختران گویم زهی رو
10 چو لطف شمس تبریزی ز حد رفت من از وی گر فغان گویم زهی رو