1 خواهم بشکر تنگ تو را بشکستن خواهم کمرت را بمیان پیوستن
2 چون نیست دهان نمی توانم گفتن چون نیست میان کجا توانم بستن
1 تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت کردند مملکت را سرمایه تجارت
2 طلاب گرسنه را خواندند از حماقت در مسند شرافت از مرکز حقارت
1 چو بی وجود خداوندگار آسایش حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
2 دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین بمیر فرخ دانش پژوه دانشور
1 حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود
2 هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود