-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش
2 کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش
3 به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا اگر خواهد تماشایش، بیفتد تاج از ترکش
4 مصوّر! از چه رو وامانده ای از قد و رخسارش؟ رخش از ماه نیکوتر، قدش از سرو برتر، کش
5 ز یک تیر نگه از پا در آرد صد چو رستم را در آرد آن کمان ابرو، اگر یک تیر، از ترکش
6 نداده تا ز غم، گردون دون، بر باد خاکت را ز آب و خاک تا دانی صبوحی آتش ترکش