همعنان آهم آشوب جهان خواهم از بیدل دهلوی غزل 2464

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

همعنان آهم آشوب جهان خواهم شدن

1 همعنان آهم آشوب جهان خواهم شدن پیرو اشکم محیط بیکران خواهم شدن

2 دل ز نیرنگ تغافل‌های او مأیوس نیست ناز می‌گویدکه آخر مهربان خواهم شدن

3 چون سحر زخمم سفارشنامهٔ گلزار اوست قاصد خون‌گر نباشد خود روان خواهم شدن

4 نرگسش را گر چنین با تیره‌روزان الفت است بعد ازین چون مردمک یک سرمه‌دان خواهم شدن

5 پیش خورشیدش مرا از صبح بودن چاره نیست هر کجا او ماه باشد من کتان خواهم شدن

6 من که از خود رفتنم دشوار می‌آید به چشم محرم طرز خرام او چه‌سان خواهم شدن

7 دستگاه ناتوانان جز تظلم هیچ نیست چون نفس بر خویش اگر بالم فغان خواهم شدن

8 بیدماغ فرصتم سودایی اقبال کیست تا هما آید به پرواز استخوان خواهم شدن

9 خانهٔ جمعیتم بی‌آفت وسواس نیست تا کجاها خواب چشم پاسبان خواهم شدن

10 می‌کشم عمری‌ست بیدل خجلت نشو و نما در عرق مانند شمع آخر نهان خواهم شدن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر