فراوشم شود چندان از بابافغانی شیرازی غزل 171

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

فراوشم شود چندان کز او بیداد می‌آید

1 فراوشم شود چندان کز او بیداد می‌آید ولی فریاد از آن ساعت که یک‌یک یاد می‌آید

2 ملامت بین که هر سنگی که جست از تیشهٔ فرهاد هوا می‌گیرد و هم بر سر فرهاد می‌آید

3 نه تنها آشنا، بیگانه را هم می‌خراشد دل سخن کز جان پردرد و دل ناشاد می‌آید

4 به دام انتظار او من آن مرغ گرفتارم که جانم می‌رود تا بر سرم صیاد می‌آید

5 به کوی دُردنوشان می‌فشانم قطرهٔ اشکی که از این خاک بوی مردم آزاد می‌آید

6 چه می‌پرسی فغانی داستان دل‌خراش من که گر بر کوه می‌خوانند در فریاد می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment