من بینوا ز از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 104

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

من بینوا ز بی برگ و بری اگر بمیرم

1 من بینوا ز بی برگ و بری اگر بمیرم سر پر ز شور از خاک در تو بر نگیرم

2 ز کمند عشق هرگز نبود مرا گریزی چکنم ز حلقۀ خم بخم تو ناگزیرم

3 بغلامیّ درت مفتخرم مرانم از در که بجز در تو حاشا در دیگری پذیرم

4 من اگر بحلقۀ بندگیت بزیر بندم نه عجب که باج از تاج کیان اگر بگیرم

5 من و ساز عشق تازهره بکف کمانچه گیرد من و نغمه گرچه بهرام فلک زند به تیرم

6 من و نسخۀ جمال تو و دفتر خیالم من و نقشۀ مثال تو و لوحۀ ضمیرم

7 شده سینه ام ز سینای غمت زناله چندان که عجب نباشد ار عرش بنالد از نفیرم

8 به یکی نظاره ای کعبۀ حسن چاره ای کن که بمستجار کوی تو هماره مستجریم

9 بهوای گلشن روی تو مفتقر جوانست چکنم که طالع تیره ز غصه کرده پیرم

عکس نوشته
کامنت
comment