1 افگار توام تاب و توانی بفرست بیمار غمم قوت جانی بفرست
2 از نامه خشکی بتو راضیست طبیب گر نیست گلی برگ خزانی بفرست
1 دل غمدیده بدنبال کسی افتادست دادخواهی زپی دادرسی افتادست
2 از من خسته خدا را به بتغافل مگذار که مرا کار بآخر نفسی افتادست
1 زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست باین خوشم که ترا چینی از جبین برخاست
2 نشست بر رخ گلها زرشگ گرد ملال چو سنبل ترت از گرد یاسمین برخاست
1 صیاد را نگر که چه بیداد میکند نه میکشد مرا ونه آزاد میکند
2 بنگر که یار خاطر ما شاد میکند با غیر همنشین و مرا یاد میکند