گر رود دیده از جلال الدین محمد مولوی غزل 2215

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو

1 گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو

2 آفتاب و فلک اندر کنف سایه توست گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو

3 ای که درد سخنت صافتر از طبع لطیف گر رود صفوت این طبع سخندان تو مرو

4 اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند خوفم از رفتن توست ای شه ایمان تو مرو

5 تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر ور مرا می‌نبری با خود از این خوان تو مرو

6 با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است در خزان گر برود رونق بستان تو مرو

7 هجر خویشم منما هجر تو بس سنگ دل است ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو

8 کی بود ذره که گوید تو مرو ای خورشید کی بود بنده که گوید به تو سلطان تو مرو

9 لیک تو آب حیاتی همه خلقان ماهی از کمال کرم و رحمت و احسان تو مرو

10 هست طومار دل من به درازی ابد برنوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو

11 گر نترسم ز ملال تو بخوانم صد بیت که ز صد بهتر وز هجده هزاران تو مرو

عکس نوشته
کامنت
comment