گر عاقلی در عشق او، دیوانه از جلال عضد غزل 237

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو

1 گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو ور هوش داری زودتر مستانه شو مستانه شو

2 مستی چشم یار بین مستی گزین مستی گزین زنجیر زلف او بگیر دیوانه شو دیوانه شو

3 گر عاشقی زو غم مخور وز آتش عشقش گذر پس پیش شمع روی او پروانه شو پروانه شو

4 رویی مبین جز روی او ، سویی مشو جز سوی او گر می شوی در کوی او مردانه شو مردانه شو

5 گر مرد عشقی مردسان بیرون نِه از خانه قدم ور مرد عشقش نیستی با خانه شو با خانه شو

6 از خودپرستان در گذر با بی خودان پیوند کن در قعر بحر بی خودی دُردانه شو دُردانه شو

7 از مخزن شمس الضّحی این قفل ظلمت برگشا وآنگه کلید عشق را دندانه شو دندانه شو

8 خواهی که گردی چون جلال از آشنایان درش یکبارگی از خویشتن بیگانه شو بیگانه شو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر