- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چنین ناز تو آماده یغما ماند به سکندر نرسد هر چه ز دارا ماند
2 دل و دینی به بهای تو فرستم حاشا وام گیر آنچه ز بیعانه سودا ماند
3 هم به سودای تو خورشیدپرستم آری دل ز مجنون برد آهو که به لیلا ماند
4 با وجود تو دم از جلوه گری نتوان زد در گلستان تو طاووس به عنقا ماند
5 شکوه دوست ز دشمن نتوانم پوشید گر غم هجر چنین حوصله فرسا ماند
6 ساز آوازه بدنامی رهزن شدنست آه از آن خسته که از پویه به ره واماند
7 بنده ای را که به فرمان خدا راه رود نگذارند که در بند زلیخا ماند
8 مه به باغ از افق سرو شبی کرد طلوع سرو گفتند بدان ماه سراپا ماند
9 بعد صد شکوه به یک عذر تسلی نشوم کاین چنین مهر ز سردی به مدارا ماند
10 در بغل دشنه نهان ساخته غالب امروز مگذارید که ماتم زده تنها ماند