- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو اگر خامی و ما سوخته، توفیر بسی است شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است
2 هر طبیبی نکند چارهٔ این مردهدلان که دوای دل ما درکف عیسینفسی است
3 گر دل سوخته ره برد به جایی نه عجب سوی حق راهبر موسی عمران، قبسی است
4 کاروانی است پراکنده و سرگشته ولیک خاطر گمشدگان شاد به بانگ جرسی است
5 طفل راگوشهٔ گهواره جهانی است فراخ همه آفاق بر همت مردان قفسی است
6 ای توانگر تو به زر شادی و دانا به ضمیر هر کسی را به جهان گذران ملتمسی است
7 شهر ما با عسس و محتسب از دزد پر است ایخوش آن شهر که در باطن هر کس عسسی است
8 سالها حلقه زدم بر در این خانه «بهار» بود ظنم به همه عمر که در خانه کسی است