تو اگر خامی و ما سوخته‌، از ملک‌الشعرا بهار غزل 299

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است

1 تو اگر خامی و ما سوخته‌، توفیر بسی است شعلهٔ عشق نه گیرندهٔ هر خاروخسی است

2 هر طبیبی نکند چارهٔ این مرده‌دلان که دوای دل ما درکف عیسی‌نفسی است

3 گر دل سوخته ره برد به جایی نه عجب سوی حق راهبر موسی عمران‌، قبسی است

4 کاروانی است پراکنده و سرگشته ولیک خاطر گمشدگان شاد به بانگ جرسی است

5 طفل راگوشهٔ گهواره جهانی است فراخ همه آفاق بر همت مردان قفسی است

6 ای توانگر تو به زر شادی و دانا به ضمیر هر کسی را به جهان گذران ملتمسی است

7 شهر ما با عسس و محتسب از دزد پر است ای‌خوش آن‌ شهر که‌ در باطن‌ هر کس عسسی است

8 سال‌ها حلقه زدم بر در این خانه «‌بهار» بود ظنم به همه عمر که در خانه کسی است

عکس نوشته
کامنت
comment