گر متصور شدی با تو در آمیختن از سعدی شیرازی غزل 458

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

گر متصور شدی با تو در آمیختن

1 گر متصور شدی با تو در آمیختن حیف نبودی وجود در قدمت ریختن

2 فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست کاو بتواند چنین صورتی انگیختن

3 کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق که‌ش نه مجال وقوف نه ره بگریختن

4 داعیه شوق نیست رفتن و باز آمدن قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن

5 آب روان سرشک و آتش سوزان آه پیش تو باد است و خاک بر سر خود بیختن

6 هر که به شب شمع وار در نظر شاهدیست باک ندارد به روز کشتن و آویختن

7 خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتن است چاره سعدی حدیث با شکر آمیختن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر