-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر متصور شدی با تو در آمیختن حیف نبودی وجود در قدمت ریختن
2 فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست کاو بتواند چنین صورتی انگیختن
3 کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق کهش نه مجال وقوف نه ره بگریختن
4 داعیه شوق نیست رفتن و باز آمدن قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن
5 آب روان سرشک و آتش سوزان آه پیش تو باد است و خاک بر سر خود بیختن
6 هر که به شب شمع وار در نظر شاهدیست باک ندارد به روز کشتن و آویختن
7 خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتن است چاره سعدی حدیث با شکر آمیختن