-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر بیمن خوشی یارا به صد دامم چه میبندی وگر ما را همیخواهی چرا تندی نمیخندی
2 کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
3 بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن کند شادی و پندارد که دل زین بنده برکندی
4 چو رشک ماه و گل گشتی چو در دلها طمع کشتی نباشد لایق از حسنت که برگردی ز پیوندی
5 خوشا آن حالت مستی که با ما عهد میبستی مرا مستانه میگفتی که ما را خویش و فرزندی
6 پیاپی باده میدادی به صد لطف و به صد شادی که گیر این جام بیخویشی که باخویشی و هشمندی
7 سلام علیک ای خواجه بهانه چیست این ساعت نه دریایی و دریادل نه ساقی و خداوندی
8 نه یاقوتی نه مرجانی نه آرام دل و جانی نه بستان و گلستانی نه کان شکر و قندی
9 خمش باشم بدان شرطی که بدهی می خموشانه من از گولی دهم پندت نه ز آنک قابل پندی