1 گر دلت را توانگری باید که توانگر دِلی نکو هنریست
2 باز کش دستِ همّت از چیزی که به دستِ تصرُّفِ دگریست
1 می پرستی رو به راه توبه کرد وز گنه جا در پناه توبه کرد
2 یافت از توبه مقامات بلند وآمدش صید ولایت در کمند
1 جامی ای کرده بساط عمر طی در خیال شعر بودن تا به کی
2 همچو خامه چند باشی خامکار در سواد شعر پیچی نامه وار
1 چون سلامان ماند از ابسال اینچنین بود در روز و شبش حال اینچنین
2 محرمان آن پیش شه گفتند باز جان او افتاد ازان غم در گداز