1 گر نعمت دشمنت ز حد بیرون شد بنگر که به عاقبت ز محنت چون شد
2 از قارون گر به مال و گنج افزون شد در زیر زمین نهفته چون قارون شد
1 طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
2 آه از غم آن خوش پسر کز هجرا و عمرم بسر رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
1 بتیکه قامت او سرو را بماند راست خمیده زلف گرهگیر او چو قامت ماست
2 ز روی او برِ صورتگر از خیال و نشان خیال حور بهشت و نشان ماه سماست
1 سنگیندلی که بر دل احرار قادرست در حسن و در جمال بدیع است و نادرست
2 در موکب نبرد سواری دلاورست در مجلس شراب نگاری معاشرست