-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن
2 ز خود نگذشتهای از محمل لیلی چه میپرسی غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن
3 تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد گره درکار بینایی میفکن دیدهای واکن
4 محیط بینیازی در کنار عجز میجوشد تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن
5 درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن
6 درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن
7 به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن سری دزدیدهای در جیب حل این معماکن
8 بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل تپیدنگر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن
9 اثر پردازی تمثال تشویشی نمیخواهد به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن
10 ز ساز پرفشانیها عرق میخواهد افسردن غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن
11 کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن
12 در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن