1 گر آرزوی رستن از این دامگهکنید آرایش بساط پر و بال تهکنید
2 چندان دماغ جهد ندارد شکست رنگ از دست سوده نقش دو عالم تبهکنید
3 آزاده است نور دل از اقتباس غیر قطع نظر ز منت خورشد و مه کنید
4 کمفرصتی خجالت سعیکروفر است از حرص عذرخواهی تخت وکله کنید
5 شب پردهدار صبح قیامت نمیشود موی سپید چند به صنعت سیهکنید
6 پیش از اجل تهیهٔ مردن کمال ماست آن بهکه فکربیگه خود را پگهکنید
7 زبن پارسایییکه سر و برگ خجلت است طاعتکجاست،کاش دو روزیگنهکنید
8 گر خامشی چراغ فروزد در این بساط چون شخص سرمه خورده نفس را نگهکنید
9 دیر و حرم به سیر گریبان نمیرسد در عالمیکه بار هوس نیست رهکنید
10 شایستهٔ قبول عدم عرض نیستیست رویی که نیست جانب آن بارگه کنید
11 ناقدردان ذرّه ز خورشید عافلست بیدلگداست، شرمی از آن پادشه کنید
دیدگاهها **