1 گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟
2 پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟ گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی
3 قدسی از جود کریمان شرم میآید مرا دست بیشرمی نخواهم زد به دامان کسی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دستم ز جام عکس می لالهگون گرفت گل چیدم آنقدر که کفم رنگ خون گرفت
2 ممنون دُرد و صاف حریفان نمیشود چون نرگس آنکه ساغر خالی، شگون گرفت
1 منشور خدمت تو رقم شد به نام ما افکند سایه مرغ سعادت به بام ما
2 خوش بر مراد هر دو جهان دست یافتیم کامش برآید آنکه برآورد کام ما
1 چو نمیکنی نگاهی به ستم مران خدا را نکنی اگر نوازش مشکن دل گدا را
2 همه حیرتم که هرگز چو نبوده آشنایی به جهان که گفته چند این سخنان آشنا را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به