- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی ماجرای پادشاهان کس نگوید با غلامی
2 رای آن دارم که روی از زخم شمشیرت نپیچم کم نه روی اعتراضست و نه روی انتقامی
3 تا تو روزی رخ نمایی، یا شبی از در درآیی من بدین امید و سودا میبرم صبحی به شامی
4 بر سر کوی تو سگ را قدر بیش از من، که آنجا من نمییارم گذشت از دور و او دارد مقامی
5 گر ز نام من شنیدن ننگ داری سهل باشد همچو ما شوریدگان را خود نباشد ننگ و نامی
6 آنقدر فرصت نمییابم که برخوانم دعایی آن چنان محرم نمییابم که بفرستم سلامی
7 آخرالامرم ز دستان تو یا دست رقیبان بر سر کویی ببینی کشته، یا در پای بامی
8 گر سفر کردند یارانم سعادت یار ایشان آن که رفت آسود، مسکین من که افتادم به دامی
9 دوش مینالیدم از جور رقیبت باز گفتم: اوحدی، گر پختهای چندین چه میجوشی ز خامی؟