گر تو پنداری ترا لطف خدایی از سنایی غزنوی غزل 51

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست

1 گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست بر سر خوبان عالم پادشایی نیست هست

2 ور چنان دانی که جان پاکبازان را ز عشق با جمال خاکپایت آشنایی نیست هست

3 ور گمانت آید که گاه دل ربودن در سماع روی و آوازت هلاک پارسایی نیست هست

4 ور تو اندیشی که گاه گوهر افشاندن ز لعل از لبت گم بودگان را رهنمایی نیست هست

5 ور تو پنداری که چون برداری از رخ زلف را از تو قندیل فلک را روشنایی نیست هست

6 ور چنان دانی ترا روز قیامت از خدای از پی خون چو من عاشق جزایی نیست هست

7 ور تو بسگالی که با این حسن و خوبی مر ترا خوی بد عهدی و رسم بی وفایی نیست هست

8 ور همی دانی که بر خاک سر کویت ز خون صد هزاران قطره از چشم سنایی نیست هست

عکس نوشته
کامنت
comment