- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای
2 ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای
3 شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو پس ترا پروای جان از چیست گر پروانهای
4 جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک همچو فرزین کجروی در راه نافرزانهای
5 عاشقی از بند عقل و عافیت جستن بود گر چنینی عاشقی ور نیستی دیوانهای
6 زان ز وصل ما نداری یکدم آسایش که تو روز و شب سودای خود رانی دمی مارا نهای
7 یارت ای بت صدر دارد زان عزیزست و تو زان در لگد کوب همه خلقی که در استانهای
8 هر کجا صحراست گرم و روشنست از آفتاب تو از آن در سایه ماندستی که اندر خانهای
9 تو برای ما به گرد دام ما گردی ولیک دام ما را دانهای هست و تو مرد دانهای
10 بر خودی عاشق نه بر ما ای سنایی بهر آنک روز و شب مرد فسون و شعبده و افسانهای