-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
2 ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم پیغام دوستان برسانی بدان پری
3 آن مشتری خصال گر از ما حکایتی پرسد جواب ده که به جانند مشتری
4 گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
5 ای ماهروی حاضر غایب که پیش دل یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
6 دانی چه میرود به سر ما ز دست تو تا خود به پای خویش بیایی و بنگری
7 بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم ای غایب از نظر که به معنی برابری
8 یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توست یا مهر خویشتن ز دل ما به در بری
9 تا خود برون پرده حکایت کجا رسد چون از درون پرده چنین پرده میدری
10 سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی دعوی بندگی کن و اقرار چاکری