گر عاشقی از جلال الدین محمد مولوی غزل 1216

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش

1 گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش ور زانک تو عاشق نه‌ای رو سخره می‌کن خار کش

2 جانی بباید گوهری تا ره برد در دلبری این ننگ جان‌ها را ز خود بیرون کن و بر دار کش

3 گاهی بود در تیرگی گاهی بود در خیرگی بیزار شو زین جان هله بر وی خط بیزار کش

4 خود را مبین در من نگر کز جان شدستم بی‌اثر مانند بلبل مست شو زو رخت بر گلزار کش

5 این کره تند فلک از روح تو سر می‌کشد چابک سوار حضرتی این کره را در کار کش

6 چون شهسوار فارسی خربندگی تا کی کنی ننگت نمی‌آید که خر گوید تو را خروار کش

7 همچون جهودان می‌زیی ترسان و خوار و متهم پس چون جهودان کن نشان عصابه بر دستار کش

8 یا از جهودی توبه کن از خاک پای مصطفی بهر گشاد دیده را در دیده افکار کش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر