-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
2 چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
3 نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
4 تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
5 جز این عیبت نمیدانم که بدعهدی و سنگین دل دلارامی بدین خوبی دریغ ار مهربانستی
6 شکر در کام من تلخ است بی دیدار شیرینش و گر حلوا بدان ماند که زهرش در میانستی
7 دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
8 نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او که تا تن در لحد باشد و گر خود استخوانستی
9 چنین گویند سعدی را که دردی هست پنهانی خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهانستی
10 هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی به خلوتخانهای ماند که در در بوستانستی