1 اگر دانی که فردا محشری نیست سوال و پرسش و پیغمبری نیست
2 بتاز اسب جفا تا میتوانی که فایز را سپاه و لشکری نیست
1 زمن گشتی جدا ای سرو آزاد نبودم یک زمانی بی تو دلشاد
2 چه کردم ای مه فایز که هرگز نه یادم کردی و نه رفتی از یاد
1 بتا آهسته تر بردار پا را از این دام بلا بردار ما را
2 سراغ نیمه جان داری ز فایز بیا بستان سر منت خدا را
1 شب آمد تا شب وصلم دهد یاد دهد خاک وجودم جمله بر باد
2 یقین میسوخت فایز ز آتش دل نمیکردش گر آب دیده امداد