گر دل به عشق من دهی بهر تو از فیض کاشانی غزل 648

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

گر دل به عشق من دهی بهر تو دلداری کنم

1 گر دل به عشق من دهی بهر تو دلداری کنم ور تن بحکم من نهی جان ترا یاری کنم

2 مستی شود گر آرزوت از عشق خود مستت کنم مخمور اگر باشی ترا از غمزه خماری کنم

3 یاری اگر خواهی جلیس من باشمت یار و انیس خواهد دلت گر گفتگو بهر تو گفتاری کنم

4 چشم دلت روشن شود خار گلت گلشن شود چون روی سوی من کنی من هم ترا یاری کنم

5 یک لحظه هشیار ار شوی ساقی شوم ساغر دهم دور از تو بیمار ار شوی من رسم تیماری کنم

6 درد ترا درمان کنم کار ترا سامان کنم عیب ترا پنهان کنم بهر تو ستاری کنم

7 خیل ترا قوه دهم چند ترا نصرت دهم بر دشمنان جان تو آئین پیکاری کنم

8 چون یار غمخوارت منم کف بر مدار از دامنم تا من ترا یاری کنم تا لطف و غمخواری کنم

9 فیض اینجواب آنغزل از شعر مولانا که گفت کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر