- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر ندیدی دریا که جای اندر جوست بمن نگر که دلم جوی آب رحمت اوست
2 کدام جوی دل بینهایتم دریاست کدام دریا دریای بی بدایت دوست
3 کدام دوست همان کز هوای جام فناش حکایت من و هستی حدیث سنگ و سبوست
4 نشسته در پس زانوی انزوا و بسیر سرم ز دست هجوم خیال و بر زانوست
5 بجد و جهد بر عشق دوست دست نداد مکار تخم ضلالت که عشق او خود روست
6 ز غیر دل مطلب آفتاب طلعت یار که شرق اوست سویدا و غرب او رگ و پوست
7 نشان نداد کس از رهروان وادی فقر که گم شدند درین کوچه بسکه تو در توست
8 میان دوست که در چشمهاست رسته ندید دو چشم غیر و نبیند چو چشم منبت موست
9 ز کوی یار نبندیم بار کوی دگر که آبروی حقیقت ز خاک این سر کوست
10 مرا بسوزن عیسی و رشته مریم چه حاجتست که بر چاک دل غم تو رفوست
11 حرارت سخن عشق سوخت سینه و دل بدست آتش پاینده تر ز سنگ و ز روست
12 مرا ببادیه کعبه مجاز مبر که در حقیقت محرابم آن خم ابروست
13 میان آتش و آبم ز دست دیده و دل نه ماهیم نه سمندر مرا چه طبع و چه خوست
14 نه شرقیست نه غربی بهیچ سوی متاز که آفتاب سمای صفای ما بی سوست