1 مرا اگر تو ندانی عطاردم داند که من کیم ز سر کلک من چه کار آید
2 هزار سال بماند که تا به باغ هنر ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد
3 به هر قران و به هر دو چون منی نبود ز روزگار چو من کس به روزگار آید
1 شوری ز دو عشق در سر ماست میدان دل از دو لشکر آراست
2 از یک نظرم دو دلبر افتاد وز یک جهتم دو قبه برخاست
1 بتی کز طرف شب مه را وطن ساخت ز سنبل سایبان بر یاسمن ساخت
2 نه بس بود آنکه جزعش دل شکن بود بشد یاقوت را پیمان شکن ساخت
1 فروغ جمالت نظر برنتابد صفات خیالت خبر برنتابد
2 به کوی تو از زحمت عاشقانت نسیم سحرگه گذر برنتابد