1 مرا اگر تو ندانی عطاردم داند که من کیم ز سر کلک من چه کار آید
2 هزار سال بماند که تا به باغ هنر ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد
3 به هر قران و به هر دو چون منی نبود ز روزگار چو من کس به روزگار آید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت
2 دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد در آتش سوزنده چه آرام توان یافت
1 طره مفشان که غرامت بر ماست طیره منشین که قیامت برخاست
2 غمزه بر کشتن من تیز مکن کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
1 عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
2 آخر چه معنی آرم از آن آفتابروی کو بوی خود به صبحدم از من دریغ داشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به