-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم روزی به دستگیری ما رنجه کن قدم
2 پیش آی و تازه کن به سر آهنگ آن سرا بر خیز و بسته کن به دل احرام آن حرم
3 او را یکی ببین و چو بینی « و ان یکاد» بر خوان و چون بخوانی بر روی او بدم
4 گو: ای شکسته خاطر ما را به دست هجر گو: ای سپرده سینهٔ ما را به پای غم
5 ما را به پیش ناوک هجران مکن هدف ما را میان لشکر خواری مکن علم
6 زر خواستی به عشوه و سر مینهیم نیز دل میبری به غارت و جان میدهیم هم
7 اینجا که خط تست بدان مینهیم سر و آنجاکه نام ماست بر آن میکشی قلم
8 آهیست در فراقت و پنجاه شعله نار چشمیست ز اشتیاقت و پنجاه کاسه نم
9 گاهی تنم چو رعد بنالد ز هجر پر گاهی دلم چو برق بسوزد ز وصل کم
10 بر بیدلی، که عهد تو دارد مگیر خشم بر عاشقی، که مهر تو ورزد، مکن ستم
11 پیش آر جوشنی، که ز پشتم گذشت تیر بفرست مرهمی، که به جانم رسید الم
12 چون صید هر کسی شدی از بیکسان مگرد چون رام دیگران شدی از اوحدی مرم