گر سوی ملک از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 128

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی

1 گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی شاید از سر وجودت بدهند آگاهی

2 تو گر از چاه طبیعت بدر آئی بیرون یوسف مملکت مصری و صاحب جاهی

3 در ره مصر حقیقت که هزاران خطر است نیست چون چاه طبیعت به حقیقت چاهی

4 تا به زندان تن و بند زن و فرزندی تو و آزادگی از ماه بود تا ماهی

5 کنج خلوت بطلب گنج تجلی یابی دولت معرفت از فقر بجو، نز شاهی

6 زنگ دل را به یکی قطرۀ اشگی بزدای بصفا کوش اگر جام جهان بین خواهی

7 چشمۀ آب بقا در خور اسکندر نیست همتی کن که کند خضر ترا همراهی

8 روی در شاهد هستی کن و چون شمع بسوز ورنه گر کوه شوی باز نیرزی کاهی

9 مفتقر بندۀ درگاه ولایت شو و بس نیست در ملک حقیقت به از این درگاهی

عکس نوشته
کامنت
comment