- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر سوی ملک عدم باز بیابی راهی شاید از سر وجودت بدهند آگاهی
2 تو گر از چاه طبیعت بدر آئی بیرون یوسف مملکت مصری و صاحب جاهی
3 در ره مصر حقیقت که هزاران خطر است نیست چون چاه طبیعت به حقیقت چاهی
4 تا به زندان تن و بند زن و فرزندی تو و آزادگی از ماه بود تا ماهی
5 کنج خلوت بطلب گنج تجلی یابی دولت معرفت از فقر بجو، نز شاهی
6 زنگ دل را به یکی قطرۀ اشگی بزدای بصفا کوش اگر جام جهان بین خواهی
7 چشمۀ آب بقا در خور اسکندر نیست همتی کن که کند خضر ترا همراهی
8 روی در شاهد هستی کن و چون شمع بسوز ورنه گر کوه شوی باز نیرزی کاهی
9 مفتقر بندۀ درگاه ولایت شو و بس نیست در ملک حقیقت به از این درگاهی