-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر کنی خیری بدست خویش کن خیر خود را وقف هر درویش کن
2 یک درم کان را بدست خود دهند به بود زان کز پی او صددهند
3 گر ببخشی خود یکی خرمای تر بهتر از بعد تو صد مثقال زر
4 هر چه بخشیدی مکن با او رجوع گر ز پا افتادهٔ از دست رجوع
5 این بدان ماند که شخصی قی کند باز میل خوردن آن کی کند
6 با پسر گر چیزکی بخشد پدر میرسد گر باز گیرد از پسر
7 ای پسر با مال و زر شادی مجوی آنچه کس را دادهٔ دیگر مگوی
8 شادی دنیا سراسر غم بود سور او را در عقب ماتم بود
9 امر لا تفرح ز دنیا گوش دار جای شادی نیست دنیا هوش دار
10 شادمان را ندارد دوست حق این سخن دارم ز استادان سبق
11 کر فرح داری ز فضل حق رواست لیک از دنیا فرح جستن خطاست
12 ای پسر با محنت و غم خوی کن روی دل را جانب دلجوی کن