- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
2 خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
3 دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
4 گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
5 تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
6 خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
7 اقطاع این سوار ورای خرد شناس میدان این براق برون از جهان طلب