-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر خدنگ غمزه را زین سان دمادم میزنی کشته گردد عالمی تا چشم بر هم میزنی
2 نیست ممکن بیش ازین بیداد گر سنگیندلی بر وفاداران خود سنگ جفا کم میزنی
3 دانه در دام بهر صید مرغی مینهی یا به قصد دل گره بر زلف پرخم میزنی
4 این که داری در غمش ای دل صدای گریه نیست خنده بر غفلت دلهای بیغم میزنی
5 ای که در سر ذوق جام وصل داری نیست دور گر ز مستی سنگ رد بر ساغر جم میزنی
6 شمع شام فرقتم بگذار تا سوزم رفیق میکشم خود را اگر از منع من دم میزنی
7 برگزیدی از همه عالم فضولی فقر را دولتی داری که استغنا به عالم میزنی