گر خدنگ غمزه را زین سان از فضولی بغدادی غزل 387

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

گر خدنگ غمزه را زین سان دمادم می‌زنی

1 گر خدنگ غمزه را زین سان دمادم می‌زنی کشته گردد عالمی تا چشم بر هم می‌زنی

2 نیست ممکن بیش ازین بیداد گر سنگین‌دلی بر وفاداران خود سنگ جفا کم می‌زنی

3 دانه در دام بهر صید مرغی می‌نهی یا به قصد دل گره بر زلف پرخم می‌زنی

4 این که داری در غمش ای دل صدای گریه نیست خنده بر غفلت دل‌های بی‌غم می‌زنی

5 ای که در سر ذوق جام وصل داری نیست دور گر ز مستی سنگ رد بر ساغر جم می‌زنی

6 شمع شام فرقتم بگذار تا سوزم رفیق می‌کشم خود را اگر از منع من دم می‌زنی

7 برگزیدی از همه عالم فضولی فقر را دولتی داری که استغنا به عالم می‌زنی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر