اگر از حال ما پرسی بپرس از طبیب اصفهانی غزل 136

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

اگر از حال ما پرسی بپرس از طرّهٔ جانان

1 اگر از حال ما پرسی بپرس از طرّهٔ جانان پریشانان نکو دانند احوال پریشانان

2 ملک آسوده در خلوت‌سرا و دادخواهان را دریغا خون کند در دل تغافل‌های دربانان

3 نکویان سست‌پیمانان و من داغم درین گلشن که می‌خوانند گل‌های چمن را سست‌پیمانان

4 مکن منع از گرستن عاشقان را حسبة لله میفشان آستین بر دیده خون دل‌افشانان

5 نهانی رازهای عشق را شادم که در مجلس ندیدم چون سبک‌روحی نهفتم از گران‌جانان

6 به حالم گرفتد کافر شود شایسته رحمت نه آخر من مسلمانم خدا را ای مسلمانان

7 رسد نازش به مرغان چمن گو مرغ روح من بگردد بعد مردن گرد کویت بال‌افشانان

8 کِیَم من تا به خاکم رنجه سازی آن کف پا را؟ به خاک من گذاری کن نگارا با رگی رانان

9 به این آلوده دامانی که من رفتم زهی حسرت که پاکان بگذرند از تربتم برچیده‌دامانان

10 طبیب از چشم خلق افتادم و رسم قدیمست این که می‌افتد نهال بی‌ثمر از چشم دهقانان

عکس نوشته
کامنت
comment