اگر از درم از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 113

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

اگر از درم در آئی تو چه طالع نکویان

1 اگر از درم در آئی تو چه طالع نکویان بدهم به مژدگانی سر و جان بمژده گویان

2 تو اگرچه ناگزیری ز نصیحت من ای دوست نبود مرا گریزی ز کمند مشگمویان

3 نه عجب از آنکه انگشت نمای خلق گردد شده هر که شهرۀ شهر به عشق ماهرویان

4 من اگر بسر بپویم ره عشق را به همت خجلم ز جان نثاری و ز رسم راه پویان

5 به امید وصل، مردانه بکوش تا بمیری نه که چون زنان نشینی ز غم فراق، مویان

6 نه همین چه شمع بگدازی و با غمش بسازی سزد آنکه سر ببازی به هوای لاله بویان

7 بگذر ز جامۀ تن چه پلید شد بیفکن که نمی سزد نشستن به امید جامه شویان

8 ز پی تو مفتقر جست ز جوی زندگانی که برد نصیبی از پیروی خدای جویان

عکس نوشته
کامنت
comment