1 گر آن کاری که من دانم بر آید بهل تا در وفا جانم برآید
2 من آن ایام دولت را چه گویم؟ که گوی او به چوگانم برآید
3 کدامین مور باشم من؟ که روزی سخن پیش سلیمانم برآید
4 شکار آهویی زان گونه وحشی عجب کز شست و پیکانم برآید!
5 چنان گریم ز هجرانش، که کشتی به آب چشم گریانم برآید
6 برآرد غنچهٔ مهر آن گیاهی کز اشک همچو بارانم برآید
7 رسانم اوحدی را دل به کامی لب او گر بدندانم برآید