گر گشایم لب دمی، عالم پر از قدسی مشهدی غزل 233

قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان می‌شود

1 گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان می‌شود گر کنم دور آستین از دیده، طوفان می‌شود

2 پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن مژده ده پروانه را کامشب چراغان می‌شود

3 تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر گریه کمتر می‌کنم روزی که باران می‌شود

4 تا به کام دل درم من هم گریبانی چو شمع تا به عطف دامن از چشمم گریبان می‌شود

5 چون زلیخا قدر یوسف را چه می‌داند کسی گر خریدار او نباشد مصر کنعان می‌شود

6 سیل اشکم خشت دیگر بر زمین افکند، ازان هر خراب، آباد و هر آباد، ویران می‌شود

7 صد دل آشفته قدسی می‌خورد بر یکدگر تا به امداد صبا، زلفی پریشان می‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر