1 گر باده غم نصیب ما زین خم بود در خنده بیباکی ما غم گم بود
2 ممنون عطای کس نگشتیم، جز این کاین خنده ما ز کیسه مردم بود
1 عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را بیند به یک قماش پلاس و حریر را
2 کشتی نشین فقر در این بحر فتنه خیز نیکو گرفته دامن موج حصیر را
1 اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را ز نعمتهای الوان می شماری اشک خونین را
2 لب از دندان کبود و، چهره از درد طلب کاهی طلا و لاجوردی نیست زین به خانه دین را
1 به خونریزی همانا داد فرمان چشم جادو را که از مژگان نهد انگشت بر لب تیغ ابرو را
2 محبت طرفه صحراییست، کز غیرت در آن وادی گریبان چاک نتوان دید، نقش پای آهو را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به