- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر به دست آوریم دامن دوست همه او را شویم و خود همه اوست
2 آنکه او را در آب میجویی همچو آیینه با تو رو در روست
3 تو تویی خود از میان برگیر کز تویی تو رشته تو برتوست
4 گر شود کوزه کوزه گرنه شگفت که بسی کاسه سوده گشت و سبوست
5 همه از یک درخت هست این چوب که گهی صولجان و گاهی گوست
6 ها، که اسم اشارتست از اصل الفتش را چو واو کردی هوست
7 انقلاب ضرورتست این جا تا تو آن مغز بر کشی از پوست
8 مدتی توبه داشتیم، اکنون که خرابات عشق در پهلوست
9 منشین تشنه، اوحدی، که ترا پای در آب و جای بر لب جوست